۶ نتیجه برای بحرینی
مهدی تذهیبی، نیماه بحرینی،
دوره ۶، شماره ۲ - ( ۱۲-۱۳۸۹ )
چکیده
مقدمه: هرساله ۲۱ میلیون نوزاد کموزن و نارس در جهان متولد میشوند. مطالعهها نشان میدهند که نوزادان نارس و کموزن در مقایسه با نوزادان طبیعی از شانس زنده ماندن کمتری برخوردارند. این پژوهش به منظور مقایسه وضعیت رشد بازیافته نوزادان کموزن و نارس با نوزادان طبیعی انجام گردید. روشها: پرسشنامهای شامل متغیرهای تعیین شده برای مراحل مختلف پژوهش تهیه گردید و در هنگام تولد و مقاطع سه ماهگی، شش ماهگی به تعداد نمونههای برآورد شده که شامل ۲۱۴ نوزاد کموزن، ۴۶۰ نوزاد بسیار کموزن و ۳۸ نوزاد به شدت کموزن بودند، تکمیل گردید. نمونهها از بین متولدین بیمارستانهای الزهرا و شهید بهشتی انتخاب شدند. یافتهها: ۹۲ درصد از نوزادان طبیعی به وسیله شیر مادر، ۵ درصد از آنها به روش گاواژ و ۲ درصد از طریق بطری تغذیه شدند. متوسط وزن تولد نوزادن طبیعی، کموزن، بسیار کموزن و به شدت کموزن به ترتیب برابر ۳۱۱۴، ۲۰۵۸، ۱۳۴۸ و ۹۵۳ گرم به دست آمد. نتیجهگیری: درصد نوزادانی که از گاواژ و شیر مادر استفاده کردند با افزایش کموزنی نوزادان، افزایش مییابد. مقایسه میانگین وزن نوزادان طبیعی، کموزن، بسیار کموزن و به شدت کموزن در هنگام تولد، یک ماهگی، سه ماهگی و شش ماهگی نشان میدهد که نوزادان طبیعی و کموزن تا سن شش ماهگی این تفاوت وزن را حفظ کردند ولی در بین نوزادان بسیار کموزن و به شدت کموزن شش ماهه این تفاوت مشاهده نمیشود، در حالی که تفاوت وزن آنها با نوزادان طبیعی همچنان باقی مانده است. واژههای کلیدی: نوزاد کموزن، رشد، نارس، نوزاد بسیار کموزن، نوزاد به شدت کموزن، گاواژ.
طاهره بحرینی، محمد فاضل، زهرا اسفندیاری،
دوره ۱۵، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۸ )
چکیده
مقدمه: اسیدهای چرب ترانس (TFAs: Trans Fatty Acids) یکی از عوامل اصلی خطر در بروز بیماریهای قلبی- عروقی میباشند. در ایران نیز همچون دیگر کشورهای جهان سعی بر آن است که میزان این ترکیب در غذا به حداقل برسد. در این ارتباط، پژوهش حاضر با هدف اصلاح فرمولاسیون کرم ویفر به روش مخلوط کردن روغن هیدروژنه (HO: Hydrogenated Oil)، روغن مایع کانولا (CO: Canola Oil) و بافتدهندهها به منظور دستیابی به ویژگیهای بهینه فیزیکوشیمیایی و بافتی با حداقل TFAs انجام شد. روشها: در مطالعه حاضر ۱۱ تیمار کرم ویفر با استفاده از درصدهای مختلف HO، CO و بافتدهندههای نشاسته و کربوکسی متیل سلولز (CMC: Carboxy Methyl Celloluse) تهیه شد و ویژگیهای فیزیکوشیمیایی محصول نهایی اندازهگیری گردید. تغییر در فرمولاسیون با استفاده از آزمون آماری آنالیز واریانس دو طرفه توسط نرمافزار SPSS ۲۱ با سطح اطمینان ۹۵ درصد مورد مقایسه قرار گرفت. یافتهها: با افزایش میزان جایگزینی HO با CO، میزان رطوبت ثابت، عدد آنیزیدین در مقایسه با نمونه شاهدکاهش و مقادیر اسیدیته، پراکسید و اسید تیوباربیتوریک با افزایش همراه بود و از سفتی بافت کرم به طور چشمگیری کاسته شد. همچنین، میزان TFAs و اسیدهای چرب اشباع کاهش یافت؛ اما میزان اسیدهای چرب تک و چند غیر اشباعی با افزایش همراه بود. تفاوت معناداری در نوع بافتدهندهها و ویژگیهای مورد بررسی مشاهده نشد. نتیجهگیری: بهینهترین فرمولاسیون با جایگزینی ۲۰ درصد HO با CO مشاهده و مقدار TFAs در این وضعیت ۱ درصد بود. این فرمولاسیون را میتوان به تولید کنندگان صنایع غذایی جهت تولید کرم ویفر پپیشنهاد نمود.
اعظم محمدی، نیماه بحرینی اصفهانی، غلامرضا عسکری، محمد جواد طراحی، محمدرضا حاجی اسماعیلی، فاطمه ابراهیمی،
دوره ۱۵، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۸ )
چکیده
مقدمه: سوءتغذیه همراه با بیماری، اثرات نامطلوبی بر روند درمان دارد. این مشکل میتواند عفونت، عوامل التهابی، استرس اکسیداتیو، تأخیر در بهبودی، مدت زمان بستری در بیمارستان، هزینههای بیمارستان و مرگ و میر را به ویژه در سالمندان و بیماران مبتلا به بیماریهای بدخیم بستری در بخش مراقبتهای ویژه افزایش دهد. آلفا-لیپوئیک اسید (ALA: Alpha-Lipoic Acid) ترکیب هشت کربنه دارای گوگرد و خواص آنتیاکسیدانی است که احتمالاً برای بیماران مذکور مناسب میباشد. در این ارتباط، پژوهش حاضر با هدف بررسی اثرات مکملیاری آلفا-لیپوئیک اسید بر سوءتغذیه، استرس اکسیداتیو، طول مدت بستری در بیمارستان و طول مدت اتصال به ونتیلاتور انجام شد. روشها: مطالعه حاضر یک کارآزمایی بالینی تصادفی، دو سو کور و کنترل شده با دارونما میباشد که در بخش مراقبتهای ویژه عمومی و مغز و اعصاب بیمارستان لقمان حکیم (وابسته به دانشگاه شهید بهشتی تهران) انجام شد و در آن ۸۰ بیمار (۸۰-۱۸ سال) به صورت تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. دوزهای آلفا-لیپوئیک اسید (۶۰۰ میلیگرم در روز) و دارونما به مدت هشت هفته به بیماران داده شد. قبل و بعد از مداخله، ظرفیت آنتیاکسیدان (TAC: Total Antioxidant Capacity)، سوءتغذیه، دور کمر، دور عضله بازو (MAC: Mead Arm Circumference) و ضخامت چربی چین پوستی (TSF: Triceps Skin Fold) اندازهگیری گردید. بررسی مصرف غذا و تجزیه و تحلیلهای آماری نیز به ترتیب با استفاده از نرمافزارهای N۴ و SPSS ۲۰ انجام شد. دادههای کمی به عنوان میانگین±انحراف معیار و (۰۵/۰P<) به عنوان سطح معناداری در نظر گرفته شدند. یافتهها: ویژگیهای اولیه در گروه مداخله و پلاسبو مشابه بود (۰۵/۰
پگاه گرجیان، غلامرضا عسکری، مطهر حیدری بنی، محمدجواد طراحی، نیماه بحرینی،
دوره ۱۵، شماره ۴ - ( ۱۱-۱۳۹۸ )
چکیده
دکتر نیماه بحرینی اصفهانی، اقای حسن ضیایی، دکتر زهرا اسفندیاری،
دوره ۱۷، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده
مقدمه: در حال حاضر بیش از ۲۵۰۰ نوع افزودنی به صورت عمدی جهت دستیابی به اهداف مورد نظر و یا افزایش عمر ماندگاری به مواد غذایی اضافه میشود. از طرف دیگر، استفاده از این ترکیبات، نگرانیهایی را در ارتباط با سلامت مصرفکنندگان ایجاد نموده است. اطلاعات عموم جامعه در مورد این دسته از ترکیبات ناکافی به نظر میرسد. هدف از انجام پژوهش حاضر، تأثیر آموزش بر میزان آگاهی، نگرش و عملکرد جامعه در ارتباط با افزودنیهای غذایی بود.
روشها: در این مطالعه مداخلهای، ۸۰ نفر از کارکنان دانشگاه علوم پزشکی اصفهان به صورت تصادفی در دو گروه شاهد و مداخله (هر کدام ۴۰ نفر) قرار گرفتند. آموزش افراد به صورت چهره به چهره با ارایه پمفلت و کتابچه با موضوع معرفی افزودنیهای غذایی صورت پذیرفت. وضعیت دموگرافیک، آگاهی، نگرش و عملکرد کارکنان در مورد افزودنیهای غذایی بر اساس تکمیل پرسشنامه محقق ساخته قبل و پس از آموزش با امتیاز حداکثر ۱۰۰ مورد ارزیابی قرار گرفت. امتیاز کمتر از ۵۰ ضعیف و بین ۵۱ تا ۱۰۰ مطلوب در نظر گرفته شد. متغیرهای کمی و کیفی بر اساس آزمونهای مورد نظر در نرمافزار SPSS و سطح معنیداری ۰۵/۰ تجزیه و تحلیل گردید.
یافتهها: امتیازات آگاهی، نگرش و عملکرد کارکنان نسبت به افزودنیهای غذایی در گروه شاهد قبل از آموزش به ترتیب ۸/۲ ± ۷۳/۱، ۴/۷ ± ۴۸/۹ و۵/۴ ± ۴۶/۷ بود و در گروه مداخله این امتیازات به ترتیب ۷/۳ ± ۷۳/۷، ۶/۴ ±۴۸/۲ و ۷/۸± ۴۵/۴ گزارش گردید. پس از آموزش، به صورت متناظر این امتیاز در گروه شاهد به ترتیب ۸/۷± ۷۳/۹، ۴/۷ ± ۴۸/۱ و۷/۳ ± ۴۵/۶ بود و در گروه مداخله به ترتیب ۲/۳± ۸۸/۹، ۳/۷ ± ۸۰/۹ و ۴/۷ ± ۷۵/۹ ارتقا یافت. اختلاف معنیداری در میانگین امتیازات آگاهی، نگرش و عملکرد در ارتباط با افزودنیهای مواد غذایی بین دو گروه مشاهده گردید.
نتیجهگیری: اثربخشی آموزش در جمعیت بزرگسال ایرانی در خصوص افزودنیهای مواد غذایی مشاهده گردید. میزان آگاهی، سپس نگرش و عملکرد کارکنان به ترتیب بالاترین امتیاز را به خود اختصاص داد. بنابراین، با توجه به کمترین امتیاز مربوط به عملکرد، ارایه آموزشهای مداوم و مستمر در خصوص افزودنیهای غذایی با هدف بهبود عملکرد جامعه در خصوص انتخاب غذای مناسب پیشنهاد میشود.
مسعود سامی، حدیثه ابدالی، نیماه بحرینی، زهرا اسفندیاری، مرجان هادیان، محمد بدیعی، امیرحسین صادقی،
دوره ۱۸، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۱ )
چکیده
مقدمه: رعایت بهداشت مواد غذایی، یکی از مهمترین شاخصهای پیشگیریکننده از بیماریهای غذازاد است، اما به دلیل آگاهی ناکافی و به دنبال آن، عملکرد ناصحیح، افراد زیادی از مسمومیتهای غذایی رنج میبرند. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف تعیین میزان تأثیر آموزش بر آگاهی، نگرش و عملکرد کارکنان کارخانجات فرآوردههای لبنی و آشامیدنی شهر اصفهان در خصوص اصول بهداشت خوب انجام شد.
روشها: این مطالعه از نوع نیمه تجربی بود و بر روی ۹۶ پرسنل ۵۶ کارخانه فرآوردههای لبنی و آشامیدنی استان اصفهان صورت گرفت. نمونهها به صورت تصادفی به دو گروه آزمون و شاهد تقسیم شدند. ابزار جمعآوری اطلاعات، پرسشنامه چهار قسمتی با موضوع اصول بهداشتی خوب (Good Hygiene Practices یا GHPs) بود که ابتدا در هر دو گروه تکمیل و سپس کتابچه آموزشی در اختیار گروه آزمون قرار گرفت و پس از دو ماه از انجام مداخله، مجدد پرسشنامه توسط هر دو گروه تکمیل گردید. دادهها بعد از کدگذاری در نرمافزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: میانگین نمرات آگاهی، نگرش و عملکرد در گروه آزمون ارتقا یافت. اختلاف معنیداری در متغیرهای مذکور قبل و بعد از مداخله در گروه آزمون مشاهده گردید؛ در حالی که اختلاف معنیداری در گروه شاهد در ارتباط با متغیرهای مورد بررسی مشاهده نشد.
نتیجهگیری: برنامه آموزشی در ارتقای آگاهی، نگرش و عملکرد کارکنان تأثیر مثبتی داشت. ضعف در خصوص کنترل سوابق بهداشتی، پوشش مناسب در محیط کار و میکروارگانیسم موجود در دست و بینی مشاهده شد که بعد از مداخله آموزشی در گروه آزمون، به طور قابل توجهی برطرف گردید. ارایه برنامههای آموزشی کاربردی و مداوم توسط متخصصان باتجربه در رعایت اصول بهداشت فردی توصیه میگردد.