۱۳۹ نتیجه برای مریم
محمد مطلبی، حسین نظامی، مصطفی امیری، فرشته پورشافعی، مریم صابری، مجتبی روشندل،
دوره ۱۷، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده
مقدمه: تغذیه از عوامل مؤثر بر سلامتی کودکان است و توانمندسازی مادران، مهمترین راهکار پیشگیرانه از کموزنی محسوب میشود. هدف از انجام پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی مدل اعتقاد بهداشتی (Health Belief Model یا HBM) و تئوری رفتار برنامهریزی شده (Theory of planned behavior یا TPB) بر آموزش تغذیه مادران کودکان کموزن ۶ تا ۳۶ ماهه شهر گناباد بود.
روشها: این مطالعه به صورت کارآزمایی در عرصه، با مشارکت ۹۳ مادر دارای کودک کموزن ۶ تا ۳۶ ماهه انجام شد. نمونهها به صورت تصادفی ساده، در دو گروه آزمون و یک گروه شاهد قرار گرفتند. اطلاعات به وسیله دو پرسشنامه محقق ساخته که روایی و پایایی آن تأیید شده بود، جمعآوری گردید و مداخله آموزشی بر اساس مدلهای مذکور اجرا شد. بلافاصله و سه ماه پس از مداخله آموزشی، اطلاعات جمعآوری گردید و دادهها با استفاده از آزمونهای ANOVA، ۲c، Fisher's exact، Bonferroni، t، Kolmogorov-Smirnov و Shapiro-Wilk در نرمافزارSPSS و سطح معنیداری ۰/۰۵۰ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: میانگین سن مادران در سه گروه مورد بررسی، ۳۱/۲۴ سال بود و از لحاظ متغیرهای دموگرافیک همگن بودند. بعد از مداخله، سازههای هر دو مدل به جزء سازه موانع درک شده، در دو گروه آزمون نسبت به گروه شاهد افزایش معنیداری داشت.
نتیجهگیری: مداخله آموزشی بر اساس تئوری و مدل، در ارتقای دانش تغذیهای مادران و عوامل مؤثر بر کموزنی تأثیر بسزایی دارد. با توجه به تأثیر سازههای TPB، توجه بیشتر به سازههای این تئوری جهت بهبود مداخله آموزشی مورد تأکید میباشد.
نجمه اکبری، رسول عاشقی، مریم نصیریان،
دوره ۱۷، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده
مقدمه: بیماریهای عفونی از جمله ایدز (Acquired Immune Deficiency Syndrome یا AIDS)، امروزه جوامع بشری را درگیر کرده و کماکان هیچ درمانی برای آن یافت نشده است. این بیماری توسط ویروس نقص ایمنی انسانی (Human immunodeficiency virus یا HIV) ایجاد میشود که سیستم ایمنی بدن را درگیر میکند. هدف از انجام پژوهش حاضر، سادهسازی فرایند و مدلسازی ریاضی بیماری ایدز و فهم کلی از آن برای علاقمندان به مدلسازی بود.
روشها: در این مطالعه، چندین مدل ریاضی از نوع قطعی یا ایستا (بدون در نظر گرفتن شانس و تصادف در مقادیر پارامترهای ورودی) شرح داده شد و ارتباط آن با عملکرد HIV بررسی گردید. در این مدلها، به نوعی آلوده کردن سلولهای ایمنی، تکثیر ویروس، تولید سلولهای آلوده و نقش سیستم ایمنی سلولی و هومورال در کاهش تکثیر سلول مورد توجه قرار گرفت.
یافتهها: روند آلوده شدن سلولهای ایمنی و ماکروفاژ با ویروس و حتی درمان برای کنترل این بیماری را نیز میتوان به فرم ریاضی به تصویر کشید. پس از نوشتن مدل ریاضی و تحلیل مدل به فرم دستی و کامپیوتری، میتوان شاخصهای مهم در کاهش یا افزایش سرعت این بیماری را یافت و با کنترل آن، سطح گسترش بیماری را کاهش داد و منجر به مرگ دیرهنگام شخص شد. به منظور تحلیل هرچه بهتر این بیماری، میتوان تمامی عوامل مؤثر را در مدل وارد کرد و به صورت یک مدل ریاضی گسترده بیان نمود، اما با افزایش آن عوامل، به مراتب تحلیل آنها مشکلتر خواهد شد که با ثابت فرض کردن برخی عوامل مدل سادهتر خواهد شد.
نتیجهگیری: به منظور درک بهتر تأثیر HIV بر سیستم ایمنی و ایجاد عفونت در بدن انسان و همچنین، تأثیر درمان بر کنترل این عفونت، میتوان از مدلهای ریاضی استفاده نمود. به این ترتیب، قبل از انجام هرگونه اقدامات درمانی، میتوان با استفاده از مدلهای ریاضی مشخص کرد که کدام درمان در کنترل عفونت تأثیرگذارتر میباشد.
محمد مطلبی، عبدالجواد خواجوی، صدیقه نیازی، رقیه رحمانی، علی اکرامی نوقابی، مریم صابری،
دوره ۱۷، شماره ۲ - ( ۴-۱۴۰۰ )
چکیده
مقدمه: از جمله راههای مؤثر در تشخیص زودرس سرطان پستان، خودآزمایی پستان است. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش مهارت خودآزمایی پستان و مداخلات پیگیری در زنان شهر گناباد اﻧﺠﺎم ﺷﺪ.
روشها: این مطالعه از نوع کارآزمایی در عرصه بود و در آن، ۱۴۰ خانم متأهل ۲۰ تا ۴۹ ساله شهر گناباد، به صورت تصادفی انتخاب شدند و به دو گروه مداخله و شاهد تخصیص یافتند. مهارت خودآزمایی پستان قبل، بلافاصله و سه ماه پس از مداخله آموزشی در دوگروه ارزیابی گردید. دادهها با استفاده از آزمونهای Repeated measures ANOVA، t و MANOVA در نرمافزار SPSS و سطح معنیداری ۰/۰۵ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: میانگین سنی زنان مشارکتکننده، ۶/۶۹ ±۳۷/۲۷ سال بود. قبل از مداخله آموزشی، نزدیک به نیمی از زنان دو گروه، رفتار خودآزمایی پستان را انجام نداده بودند یا با تکنیک درست آن آشنا نبودند. افزایش معنیداری در نمرات ارزیابی مهارت خودآزمایی گروه مداخله نسبت به گروه شاهد وجود داشت (۰/۰۵ > P). تداوم اثر مداخله آموزشی سه ماه بعد از مداخله نیز قابل مشاهده بود (۰/۰۰۱ > P)؛ در حالی که تغییرات در گروه شاهد معنیدار نبود.
نتیجهگیری: مداخله آموزشی متمرکز بر آموزش مهارت خودآزمایی پستان در زنان، میتواند در ارتقای مراقبت فردی و تشخیص زودرس سرطان پستان مؤثر باشد. بر این اساس، طراحی برنامه آموزشی جامع خودآزمایی پستان و ادغام آن در برنامه ملی سلامت زنان، ضروری به نظر میرسد.
دکتر هادی مختاری، دکتر مریم لاریجانی، دکتر سید محمد شبیری، دکتر بهمن سعیدیپور،
دوره ۱۷، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده
مقدمه: مواد زاید نه تنها از نظر بهداشتی و زیست محیطی مشکلزا هستند، بلکه از لحاظ حمل و نقل، جمعآوری و دفع هم مسألهساز میباشند. پژوهش حاضر با هدف شناسایی شاخصهای تأثیرگذار در آموزش شهروندی جهت کمینهسازی و تفکیک از مبدأ پسماند در سال ۱۳۹۹ و در شهرستان خمین انجام شد.
روشها: این مطالعه از نظر هدف، اکتشافی بود و با روش پژوهش آمیخته و مبتنی بر استدلالی قیاسی- استقرایی صورت گرفت. جامعه آماری تحقیق را خبرگان شامل استادان دانشگاهی و مدیران شهرداریها تشکیل داد. نمونهگیری به روش غیر احتمالی و به صورت هدفمند و ابزار جمعآوری دادهها، مصاحبه نیمه ساختار یافته و پرسشنامه Fuzzy Delphi بود. جهت تحلیل مصاحبههای تخصصی، روش کیفی مضمون به کار گرفته شد. همچنین، شاخصهای شناسایی شده با روش Fuzzy Delphi اعتبارسنجی گردید. تحلیل دادههای به دست آمده در فاز کیفی و کمی به ترتیب با استفاده از نرمافزارهای MAXQDA و MATLAB مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: نتایج مصاحبهها به روش تحلیل مضمون تجزیه و تحلیل گردید. در مرحله کدگذاری باز، ۵۱۷ کد شناسایی شد. در نهایت، از طریق کدگذاری محوری، ۱۱ طبقه (مقوله اصلی) و ۴۵ شاخص (مقوله فرعی) به دست آمد.
نتیجهگیری: جهت آموزش شهروندی جهت کمینهسازی و تفکیک از مبدأ پسماند، به یک بسترسازی متناسب با اهداف آموزشی نیاز است. در این میان، اصول آموزش برنامه درسی و تعیین اهداف رفتاری آموزشی از اهمیت بالایی برخوردار میباشد. همچنین، نیازسنجی مناسب آموزشی و اصول انتخاب محتوای آموزشی و سازماندهی آن در جهت دستیابی به اهداف آموزش شهروندی، یک عامل تسهیلکننده است. به طور کلی، اصول انتخاب روشهای یاددهی- یادگیری و رویکردهای مبتنی بر آن و در نظر گرفتن تحلیل و تعیین نظام ارزشیابی و نقش معلم در محیط آموزشی مناسب، منجر به ایجاد احترام و مسؤولیتپذیری نسبت به محیط زیست در دانشآموزان مقطع متوسطه دوم خواهد شد.
خانم سیما میزبانی، خانم زهرا قصری، خانم فاطمه صداقت فرد، آقا حافظ گمرکی، خانم مریم عمیدی مظاهری،
دوره ۱۷، شماره ۴ - ( ۱۱-۱۴۰۰ )
چکیده
مقدمه: بررسی وضعیت سلامت روان دانشجویان و عوامل مرتبط با آن، یکی از راههای مهم برای رسیدن به توسعه دانشگاهی است. در این راستا، پژوهش حاضر با هدف تعیین ارتباط بین سلامت روان با خودکنترلی و رضایت از زندگی در دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی اصفهان انجام شد.
روشها: این مطالعه از نوع توصیفی- تحلیلی بود که بر روی ۲۳۰ نفر از دانشجویان مقطع کارشناسی و دکتری عمومی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان انجام گردید. ابزار جمعآوری اطلاعات، پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک، پرسشنامه ۲۸ سؤالی سلامت عمومی (General Health Questionnaire یا (GHQ-۲۸، مقیاس خودکنترلی (Self-Control Scale یا SCS) Tangney و همکاران و پرسشنامه رضایت از زندگی (Satisfaction with Life Scale یا SWLS) Diener و همکاران بود. دادهها در نرمافزارSPSS و سطح اطمینان ۹۵ درصد مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: ۴۹ درصد دانشجویان از سلامت روان برخوردار بودند و وضعیت سلامت روان در مردان و افراد متأهل بهتر بود. همچنین، همبستگی معنیداری بین سلامت روان، خودکنترلی و رضایت از زندگی وجود داشت.
نتیجهگیری: سلامت روان بر رضایت از زندگی و خودکنترلی دانشجویان تأثیر دارد. بنابراین، توصیه میشود جلسات مشاوره فردی با دانشجویان برگزار گردد و در برنامه آموزشی آنها به مبحث رضایت از زندگی پرداخته شود و به منظور حفظ خودکنترلی بالا در دانشجویان و پیشگیری از وقوع رفتارهای ناهنجار در دانشگاهها، این موضوع مورد توجه قرار گیرد.
هادی مختاری، مریم لاریجانی، بهمن سعیدیپور، سید محمد شبیری،
دوره ۱۸، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۱ )
چکیده
مقدمه: کاهش و تفکیک از مبدأ پسماند، دو هدف غایی در مدیریت پسماند میباشد که دستیابی به آن، نیازمند یک الگوی آموزشی فراگیر و بلندمدت است. پژوهش حاضر با هدف ارایه طراحی و اعتبارسنجی الگوی آموزش کمینهسازی و تفکیک از مبدأ پسماند طی سال ۱۴۰۰-۱۳۹۹ در بین دانشآموزان مقطع متوسطه دوم انجام شد.
روشها: این مطالعه از منظر هدف، کاربردی-توسعهای و ابزار جمعآوری دادهها، پرسشنامه بود. جامعه آماری را مدیران حوزه مدیریت پسماند و دانشآموزان تشکیل دادند. نمونهگیری مدیران به روش هدفمند و نمونهگیری دانشآموزان با شیوه تصادفی انجام شد. جهت طراحی الگو، از روش مدلسازی تفسیری ساختاری (Interpretive Structural Modeling یا ISM) و نرمافزار MicMac و برای اعتبارسنجی الگو نیز از روش حداقل مربعات جزیی و نرمافزار SmartPLS استفاده گردید.
یافتهها: متغیرهای «محیط آموزشی و نقش معلم، اهداف رفتاری آموزشی و نیازسنجی آموزشی» در ناحیه مستقل، متغیرهای «احترام و مسؤولیتپذیری نسبت به محیط زیست، تحلیل و تعیین نظام ارزشیابی و اصول آموزش برنامه درسی» در ناحیه وابسته و «رویکردهای یاددهی- یادگیری و اصول انتخاب روشهای یاددهی- یادگیری، اصول سازماندهی محتوای آموزشی و اصول انتخاب محتوای آموزشی» نیز در ناحیه پیوندی قرار گرفتند.
نتیجهگیری: نیازسنجی آموزشی و اهداف رفتاری آموزشی، در سطح نخست مدل قرار دارند. عوامل مذکور در تعامل پویا با اصول سازماندهی محتوای آموزشی و اصول انتخاب محتوای آموزشی میباشند. همچنین، مؤلفههای مذکور بر اصول انتخاب روشهای یاددهی- یادگیری و رویکردهای یاددهی- یادگیری تأثیر میگذارند و منجر به ایجاد اصول آموزش برنامه درسی میشوند. در نهایت، تحلیل و تعیین نظام ارزشیابی، منجر به احترام و مسؤولیتپذیری نسبت به محیط زیست خواهد شد.
فریده انصافداران، محمود نجابت، عبدالرضا محمودی، مریم شمسایی،
دوره ۱۸، شماره ۲ - ( ۴-۱۴۰۱ )
چکیده
مقدمه: پژوهش حاضر با هدف بررسی بهزیستی روانشناختی پرستاران بر اساس متغیرهای سلامت معنوی، تابآوری و جو عاطفی خانواده در دوران پاندمی کرونا و تأثیر آن بر تحمل آشفتگی هیجانی پرستاران انجام شد.
روشها:این مطالعه از نوع همبستگی و جامعه مورد بررسی شامل همه پرستاران بیمارستانهای دولتی شهر شیراز بود. با توجه به شرایط پاندمی کرونا، ۲۰۰ نفر به صورت تصادفی در دسترس به عنوان نمونه تحقیق انتخاب شدند. دادهها با استفاده از پرسشنامههای استاندارد بهزیستی روانشناختی، سلامت معنوی، تابآوری، جو عاطفی خانواده و تحمل آشفتگی جمعآوری گردید و به روش الگویابی معادلات ساختاری در نرمافزارهای SPSS و Amos مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: مدل پیشنهادی از برازش خوبی برخوردار بود. بر اساس نتایج معادلات ساختاری، سلامت معنوی (۱۷۰/۰ = P، ۰۱۲/۰ = P)، تابآوری (۱۸۰/۰ = P، ۰۰۸/۰ = P) و جو عاطفی خانواده (۳۶۰/۰ = P، ۰۰۱/۰ > P) به طور مستقیم بر بهزیستی روانشناختی پرستاران تأثیر داشت. همچنین، تأثیر غیر مستقیم سلامت معنوی (۰۸۳/۰ = P، ۰۱۲/۰ = P)، تابآوری (۰۸۸/۰ = P، ۰۰۵/۰ = P) و جو عاطفی خانواده (۱۷/۰ = P، ۰۰۱/۰ > P) بر تحمل آشفتگی هیجانی پرستاران از طریق بهزیستی روانشناختی تأیید گردید. تنها تأثیر مستقیم تابآوری بر تحمل آشفتگی (۰۳۰/۰ = P، ۵۷۰/۰ = P) در مدل مذکور تأیید نشد.
نتیجهگیری: سلامت معنوی، تابآوری و جو عاطفی خانواده، منجر به بهبود بهزیستی روانشناختی و همچنین، افزایش تحمل آشفتگی در پرستاران میشود.
مریم هادیان قهدریجانی، فرشته زمانی علویجه، مرضیه غفوری قهدریجانی، محدثه خوشگفتار،
دوره ۱۸، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۱ )
چکیده
مقدمه: با گسترش ویروس کووید ۱۹، کارکنان مراقبتهای بهداشتی- درمانی به دلیل قرارگیری در خط اول مقابله با این بیماری، نسبت به سایر افراد در معرض بروز اختلالات روانشناختی و اضطراب بیشتری قرار دارند. هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی اضطراب ادراک شده ناشی از پاندمی کووید ۱۹ با عوامل مرتبط با آن در کارکنان مراکز بهداشتی- درمانی شهر اصفهان در سال ۱۳۹۹ بود.
روشها: این مطالعه مقطعی بر روی ۳۵۷ نفر از کارکنان مراکز بهداشتی- درمانی شهر اصفهان انجام شد. ابزار جمعآوری اطلاعات شامل سؤالات دموگرافیک و پرسشنامه استاندارد مقیاس اضطراب کروناویروس (Corona Disease Anxiety Scale یا CDAS) بود. دادهها با سطح معنیداری کمتر از ۰۵/۰ در نرمافزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: میانگین نمره اضطراب در کارکنان مراکز بهداشتی- درمانی متوسط بود (۴۰/۶ ± ۹۵/۱۲). علایم روانی در زنان (۹/۲ ± ۴/۱۲) بیشتر از مردان (۳/۳ ± ۴/۸) گزارش شد (۰۰۱/۰ > P). این علایم با شغل (۰۳۰/۰ = P)، وضعیت تأهل (۰۴۰/۰ = P) و شیفت کاری (۰۱۰/۰ = P) ارتباط معنیداری داشت.
نتیجهگیری: بر اساس نتایج به دست آمده از تحقیق حاضر، در برنامههای مداخلهای جهت کاهش سطح اضطراب در بین کارکنان بهداشت و درمان، باید زنان، پرستاران و کارکنانی که شیفت کاری در گردش دارند، در اولویت قرار گیرند. با توجه به سهم بسیار زیادی که پرستاران زن در موفقیت روند درمان بیماران دارند و نیز نقش محوری که در سلامت و رفاه خانواده ایفا میکنند، باید اقدامات ویژهای به منظور بهبود شرایط ایجادکننده اضطراب در آنها انجام شود.
رضا امیرخانی، مسعود ریسمانچیان، مریم یزدی، سارا کریمی زوردگانی،
دوره ۱۸، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۱ )
چکیده
مقدمه: هدف از انجام پژوهش حاضر، مدلسازی تعیین علل و میزان قصور حوادث شغلی ارزیابی شده توسط بازرسان اداره کار و کارشناسان رسمی دادگستری استان اصفهان از دیدگاه مدیریت Health, Safety, and Environment (HSE) بود.
روشها: این مطالعه از نوع توصیفی- تحلیلی بود که به صورت مقطعی و به منظور تعیین و علل میزان قصور مسبب (عامل) و یا مسببان (عوامل) حوادث شغلی در برخی از صنایع و کارگاههای استان اصفهان انجام گرفت. دادهها به صورت سرشماری جمعآوری گردید که پس از بررسی کلیه پروندهها، در نهایت ۳۶۷ پرونده تکمیل شد و مورد بررسی قرار گرفت.
یافتهها: در مورد درصد قصور افراد حادثه دیده، کمترین توافق مربوط به نظرات بازرس و هیأت هفت نفره بود [۵/۳۱ درصد = Intraclass Correlation Coefficient (ICC)]. بیشترین توافق بین هیأت پنج نفره و هفت نفره در تعیین درصد قصور کارفرما تعیین گردید. همچنین، عدم توافق در تعیین درصد قصور حادثه دیده بیشتر مشاهده شد. اختلاف معنیداری بین هیأت سه نفره و پنج نفره در هیچ یک از علل بالقوه حوادث وجود نداشت (۰۵/۰ < P). برای علت بیاحتیاطی و سهلانگاری، توافق ضعیفی بین نظرات بازرس و هیأت سه نفره و هفت نفره وجود داشت.
نتیجهگیری: بر اساس نتایج به دست آمده، افرادی که سابقه شغلی بیشتری داشتند، درصد قصور کمتری دریافت میکردند. با این وجود، چنانچه فرد حادثه دیده در شغل فعلی سابقه کار بالاتری داشته باشد، در حادثه رخ داده درصد قصور بالاتری را به همراه دارد.
مریم جلالپور، محمد جواد طراحی، قاسم یادگارفر،
دوره ۱۸، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۰۱ )
چکیده
مقدمه: سرطانهای دستگاه گوارش یکی از پرخطرترین و شایعترین نوع سرطان در ایران میباشد. این بیماری در مری، معده، کولون و رکتوم شیوع بیشتری دارد. پژوهش حاضر با هدف تعیین میزان آگاهی، نگرش و عملکرد بهورزان شاغل در خصوص عوامل خطر سرطانهای دستگاه گوارش انجام شد.
روشها: در این مطالعه مقطعی، تمام ۱۷۵ بهورز زن و مرد شاغل در مراکز بهداشت شماره ۱ و ۲ اصفهان مورد بررسی قرار گرفتند. دادهها با استفاده از پرسشنامه استاندارد که میزان آگاهی، نگرش و عملکرد بهورزان را مورد سنجش قرار داد، جمعآوری گردید. نمرات خام آگاهی، نگرش و عملکرد با یک تبدیل خطی به نمرات استاندارد صفر تا ۱۰۰ تبدیل و با میانگین، انحراف معیار، حدود اطمینان ۹۵ درصد، میانه و دامنه چارکی توصیف شد. دادهها با استفاده از آزمون One-way ANOVA در نرمافزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: میانگین نمرات آگاهی برای کل شرکتکنندگان، ۳/۶۹ درصد [۸۹/۷۱-۸۵/۶۶ = (Confidence interval) CI ۹۵ درصد]، میانگین نمرات نگرش ۹/۷۳ درصد (۴۶/۷۵-۵۲/۷۲ = CI ۹۵ درصد) و میانگین نمرات رفتار ۳/۳۵ درصد (۲۳/۳۷-۴۳/۳۳ = CI ۹۵ درصد) بود. اختلاف میانگین نمرات آگاهی، نگرش و رفتار بهورزان بر حسب جنسیت، وضعیت تأهل، سابقه فامیلی، ابتلا به بیماریهای التهابی روده و سطح درامد معنیدار نبود، اما میانگین نمرات رفتار افراد با سطح سواد دیپلم و زیر دیپلم معنیدار بود (۰۴۶/۰ = P). با افزایش سن، نمره رفتار افزایش داشت (۰۰۷/۰ = P). همبستگی مثبت خطی معنیداری بین سابقه کار و نمره رفتار (۰۰۴/۰ = P، ۲۱۸/۰ = r) مشاهده شد و ارتباط جنسیت با رفتار تغذیهای معنیدار بود (۰۳۹/۰ = P). میانگین نمرات آگاهی افرادی که نیاز به تست دورهای دارند، ۶/۷۶ بود و نسبت به افرادی که نیاز به تست دورهای ندارند، با اختلاف زیادی معنیدار بود (۰۲۶/۰ = P).
نتیجهگیری: با افزایش سن و سابقه خدمت، نمره رفتار افزایش پیدا کرد. همچنین، میانگین رفتار تغذیهای در بهورزان مرد نسبت به بهورزان زن کمتر بود. افرادی که نیاز به تست دورهای دارند، آگاهی بالاتری داشتند. بنابراین، علاوه بر دانشافزایی، به اتخاذ سایر سیاستهای بهداشتی نیاز است تا بتوان با غلبه بر موانع انجام رفتارهای پیشگیرانه، نه تنها عملکرد بهورزان، بلکه با خدماترسانی به جمعیتهای تحت پوشش، مشارکت مردم را در برنامههای غربالگری سرطان کولورکتال افزایش داد.
مریم رجایی، مهرداد جعفرپور،
دوره ۱۹، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۲ )
چکیده
مقدمه: استفاده از پوششهای خوراکی و اسانسهای روغنی به دلیل زیست تخریبپذیری، بهبود ماندگاری و بهبود خصوصیات کیفی محصولات برداشت شده حایز اهمیت است.
روشها: پژوهش حاضر در قالب طرح کاملاً تصادفی با ۶ تیمار شامل شاهد، کیتوزان (۲ درصد)، عصاره سماق (۴ درصد)، اسانس زیره سبز (۵ میکرولیتر)، کیتوزان + عصاره سماق و کیتوزان + اسانس زیره سبز در سه تکرار اجرا گردید و خصوصیات کیفی قارچ تکمهای در روزهای صفر، ۷، ۱۴ و ۲۱ انبارمانی مورد ارزیابی قرار گرفت.
یافتهها: بیشترین سفتی بافت و ظرفیت آنتیاکسیدانی در روز ۲۱ به ترتیب در تیمارهای اسانس زیره و شاهد گزارش شد. با افزایش مدت زمان انبارمانی از روز صفر به ۲۱، محتوای مالون دیآلدئید (Malondialdehyde یا MDA) افزایش یافت. بیشترین فعالیت آنزیم پلیفنل اکسیداز در روز ۷ در تیمار اسانس زیره سبز به دست آمد. در روزهای ۷، ۱۴ و ۲۱، تیمار اسانس زیره و عصاره سماق بیشترین میزان کاهش وزن را نشان دادند. بیشترین شاخص رنگ L* در روز صفر در تیمار شاهد و بیشترین شاخص رنگ a* در روز ۷ در تیمارهای کیتوزان و کیتوزان + عصاره سماق مشاهده گردید. تحت تیمار کیتوزان در روزهای ۱۴ و ۲۱ و کیتوزان + اسانس زیره در روز ۱۴، کمترین شاخص رنگ b* وجود داشت. بیشترین شاخص قهوهای شدن در روزهای ۷، ۱۴ و ۲۱ در تیمارهای کیتوزان + عصاره سماق، کیتوزان + اسانس زیره و کیتوزان مشاهده شد.
نتیجهگیری: تیمارهای مورد بررسی نتایج متفاوتی را بر خصوصیات کیفی و ماندگاری قارچ تکمهای نشان دادند. اسانس زیره سبز و عصاره سماق به تنهایی و در ترکیب با کیتوزان در طول دوره انبارمانی، بر ویژگیهای کیفی قارچ تکمهای تأثیرگذار بودند.
یداله حاجی حیدری، سیده مریم شرفی، امیرحسین نافذ،
دوره ۱۹، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده
مقدمه: افزایش آگاهی و سپس فرهنگسازی در حوزه مدیریت پسماند، میتواند راهگشای این مسأله مهم زیستمحیطی باشد. هدف از انجام پژوهش حاضر، تعیین تأثیر مداخله آموزشی بر آگاهی، نگرش و عملکرد (Knowledge, Attitude and Practice یا KAP) زنان خانهدار روستای دستجا از توابع استان اصفهان در زمینه بازیافت در سال ۱۴۰۰ بود.
روشها: در این مطالعه توصیفی- مداخلهای که به روش مقطعی انجام شد، ۶۰ زن خانهدار به روش تصادفی منظم انتخاب شدند و پرسشنامه KAP نسبت به بازیافت را تکمیل نمودند. سپس به گروه آزمون، آموزشهای مرتبط با بازیافت شامل سه جلسه ۴۰ دقیقهای حضوری و یک ساعت آموزش مجازی ارایه و پس از دو ماه مجدد پرسشنامه تکمیل گردید. دادهها با استفاده از آزمونهای One-way ANOVA، Independent t و همبستگی Pearson مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: میانگین سنی زنان مورد بررسی در گروههای آزمون و شاهد به ترتیب ۶/۹ ± ۹/۳۴ و ۲/۹ ± ۴۶/۳۶ سال بود. پس از مداخله آموزشی، میزان تغییر سطح آگاهی در گروههای ضعیف، متوسط و خوب به ترتیب ۶۹/۳۴-، ۷۲/۷+ و ۹۷/۲۶+ درصد بود. همچنین، میزان تغییر نمرات نگرش در گروههای ضعیف، متوسط و خوب به ترتیب ۲۹/۱۱-، ۳۳/۱۲- و ۶۲/۲۳+ درصد گزارش گردید. در بخش عملکرد نیز در گروههای ضعیف، متوسط و خوب به ترتیب ۹۸/۱۹-، ۹۹/۹- و ۰۶/۳۰+ درصد تغییر در نمرات مشاهده شد.
نتیجهگیری: با توجه به بهبود قابل توجه KAP زنان خانهدار دهستان دستجا پس از آموزش، با فراگیر نمودن آموزشها ضمن همکاری و هماهنگی با شورا و دهیاری روستاها در جهت توسعه بازیافت در مناطق روستایی، میتوان نتایج خوبی به دست آورد.
امیرحسین نافذ: google scholar
ساغر محمودی، مریم جعفری، مهدی قاسمی ورنامخواستی، حمید احمدی،
دوره ۱۹، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده
مقدمه: رب انار به علت داشتن محتوای بالای مواد معدنی و ترکیبات آنتیاکسیدانی، یکی از مواد غذایی باارزش از نظر تغذیهای میباشد و ممکن است به صورت تقلبی تولید شود و با عنوان رب انار خالص در اختیار مصرفکنندگان قرار گیرد. در پژوهش حاضر، کیفیت و خلوص پنج نمونه رب انار صنعتی و پنج نمونه رب انار سنتی موجود در بازار ایران مورد بررسی قرار گرفت.
روشها: شاخصهای فیزیکوشیمیایی مانند مواد جامد محلول در آب، اسیدیته، pH، اندیس فرمالین، درصد ساکارز، خاکستر، وجود نشاسته، وجود اسید بنزوئیک و میزان هیدروکسی متیل فورفورال اندازهگیری و با استاندارد ملی ایران مقایسه گردید. جهت بررسی نوع و میزان اسیدهای آلی و احتمال تقلب با کنسانترههای ارزانقیمت، از روش کروماتوگرافی مایع- طیفسنجیجرمی (Liquid chromatography-mass spectrometry یا LC-MS) استفاده شد.
یافتهها: میزان مواد جامد محلول در نمونهها در محدوده استاندارد ملی قرار داشت. اسیدیته نمونه سنتی اصفهان، ۹۰/۸ درصد و بیشتر از میزان قابل قبول استاندارد و pH این نمونه، ۱۹/۲ و کمتر از میزان قابل قبول استاندارد به دست آمد. مقدار اندیس فرمالین در یکی از نمونههای صنعتی، ۱۲/۳۵ درصد و در محدوده مجاز استاندارد ملی و در سایر نمونهها کمتر از حد استاندارد بود. درصد ساکارز نمونهها کمتر از ۶ درصد را نشان داد که حاکی از عدم افزودن شکر به نمونهها میباشد و میزان خاکستر کل نمونهها نیز در محدوده مجاز استاندارد ملی قرار داشت. در چهار نمونه سنتی، وجود نشاسته به عنوان عامل تقلب تأیید گردید. همه نمونهها فاقد نگهدارنده اسید بنزوئیک بودند. میزان هیدروکسی متیل فورفورال در نمونههای سنتی بیشتر از نمونههای صنعتی و در نمونه سنتی ساوه با مقدار ppm ۱۳/۵۲، بیشتر از حد استاندارد تعیین شده بود. بررسی پروفایل اسیدهای آلی نشان داد که به ترتیب اسید سیتریک، مالیک و اگزالیک، اسیدهای غالب در نمونهها بودند و میزان اسید تارتاریک، کمتر از یک درصد در نمونهها مشاهده شد.
نتیجهگیری: با توجه به شاخصهای اندازهگیری شده، بیشترین احتمال تقلب در نمونههای رب انار از بابت افزودن نشاسته یا آرد میباشد. علاوه بر این، به نظر میرسد در نمونههای رب انار سنتی، به دلیل عدم امکان کنترل و نظارت توسط سازمانهای ذیربط، احتمال اختلاط افزودنیها بیشتر است. همچنین، به دلیل کنترل ضعیفتر از نظر فرایند حرارتدهی، میزان وقوع میلارد و تولید ترکیباتی مانند هیدروکسی متیل فورفورال بیشتر میباشد.
سمیه مختاری ملایی، رویا صادقی، آذر طل، مریم صبوری، شهرزاد سعادت قرین، عباس رحیمی فروشانی،
دوره ۱۹، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده
مقدمه: ترجیحات غذایی تعیینکننده انتخاب غذا هستند و به طور قابل توجهی با رژیم غذایی و پیامدهای سلامتی ارتباط دارند. چاقی و اضافه وزن یکی از مشکلات سلامتی نوجوانان در دنیا میباشد. پژوهش حاضر با هدف تعیین ارتباط وضعیت ترجیحات غذایی و شاخص توده بدنی (Body mass index یا BMI) با متغیرهای دموگرافیک در دانشآموزان دوره دوم ابتدایی شهرستان ملکان در استان آذربایجان شرقی انجام شد.
روشها: این مطالعه از نوع مقطعی، توصیفی- تحلیلی بود که بر روی ۵۸۲ دانشآموز دختر و پسر مقطع ابتدایی دوره دوم مدارس دولتی و غیر انتفاعی سه شهر شهرستان ملکان (ملکان، لیلان و مبارکشهر) به روش نمونهگیری خوشهای تصادفی دو مرحلهای انجام شد. اطلاعات با استفاده از پرسشنامه دو قسمتی سؤالات زمینهای و پرسشنامه محقق ساخته ترجیحات غذایی به صورت آنلاین در بستر برنامه پرسلاین ﺟﻤﻊآوری گردید. از نسبت روایی محتوا (Content validity ratio یا CVR) و شاخص روایی محتوا (Content validity index یا CVI) برای روایی و از ضریب Cronbach´s alpha جهت پایایی پرسشنامه استفاده شد (۹۸/۰ = CVI، ۹۱/۰ = CVR). ﺩﺍﺩﻩﻫﺎ با استفاده از آزمونهای Mann–Whitney، t، One-way ANOVA، Kruskal-Wallis و ۲c در ﻧﺮﻡﺍﻓﺰﺍﺭ SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: بین ترجیحات غذایی دانشآموزان با متغیرهای جنسیت (۰۰۱/۰ > P)، سن (۰۲۷/۰ = P)، پایه تحصیلی (۰۲۷/۰ = P)، تحصیلات مادر (۰۲۸/۰ = P)، شغل مادر (۰۰۲/۰ = P)، تحصیلات پدر (۰۴۶/۰ = P)، محل سکونت (۰۰۱/۰ = P) و درامد خانواده (۰۰۲/۰ = P) ارتباط معنیداری مشاهده شد. همچنین، بین BMI دانشآموزان با نوع مدرسه (۰۰۲/۰ = P)، تحصیلات پدر (۰۳۳/۰ = P) و سن مادر (۰۱۳/۰ = P) رابطه معنیداری وجود داشت.
نتیجهگیری: نتایج حاکی از ارتباط بین ترجیحات غذایی و BMI نوجوانان با متغیرهای دموگرافیک میباشد که با توجه به وجود عوامل خطر، لازم است آموزش مدیریت وزن خانواده محور ارایه گردد. اهمیت توجه به راهبردهای بالقوه برای تقویت الگوهای تغذیه سالم نوجوانان و ارایه برنامه آموزشی که بتواند رفتارهای غذایی کودکان را بهبود بخشد و بار احتمالی بیماریهای مرتبط با رفتار غذایی مانند چاقی را بر سیستم مراقبتهای بهداشتی کشور کاهش دهد، لازم به نظر میرسد.
ابراهیم آقایی بروجنی، فاطمه رضائی نده، مریم نصیریان،
دوره ۲۰، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۳ )
چکیده
مقدمه: ویروس کرونا اولین بار در ماه دسامبر سال ۲۰۱۹ در ووهان چین شناسایی گردید و به سرعت در سطح جهان گسترش یافت و به یکی از بحرانهای اصلی سلامت تبدیل شد. با گسترش کرونا، کارکنان بهداشتی در تمام نقاط جهان با تغییر ناگهانی در نقشهای مراقبتی مواجه شدند که این امر باعث ایجاد اضطراب در آنها شد. پژوهش حاضر با هدف بررسی اضطراب ناشی از ابتلا به کرونا و ارتباط آن با عملکرد شغلی کارکنان بهداشتی در دوره پاندمی کرونا انجام شد.
روشها: این مطالعه از نوع مقطعی بود که با روش نمونهگیری خوشهای، بر روی ۷۳۰ نفر از کارکنان شبکه بهداشتی استان چهار محال و بختیاری در سال ۱۴۰۰ انجام گردید. دادهها با استفاده از پرسشنامههای اضطراب ناشی از ابتلا به کرونا و عملکرد شغلی Paterson (Job performance questionnaire) جمعآوری شد. جهت بررسی همبستگی بین نمره اضطراب و عملکرد شغلی، از ضریب همبستگی و تحلیلهای Linear regression و Multiple regression استفاده شد. در نهایت، دادهها در نرمافزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: میانگین نمره اضطراب ناشی از کرونا و عملکرد شغلی به ترتیب ۴۴/۱۱ ± ۰۸/۳۱ و ۴۱/۷ ± ۳۳/۵۴ به دست آمد. با افزایش نمره اضطراب ناشی از کرونا، عملکرد شغلی کارکنان بهداشتی به طور معنیداری کاهش یافت که بعد از کنترل اثر متغیرهای مخدوشکننده، این تأثیر معنیدار نبود.
نتیجهگیری: با توجه به تأثیر منفی اضطراب ناشی از ابتلا به کرونا بر عملکرد شغلی کارکنان بهداشتی، برنامهریزی در خصوص کاهش اضطراب کارکنان بهداشتی در دوران پاندمی بیماریهای عفونی جهت افزایش عملکرد شغلی آنها ضروری به نظر میرسد.
سمیه حسنپور، مریم نیکپور، فائزه آقاجانپور، شهربانو گرجینژاد، محسن محمدی،
دوره ۲۰، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۳ )
چکیده
مقدمه: واکسیناسیون، بهترین رویکرد برای مبارزه با ویروسها میباشد. پژوهش حاضر با هدف مقایسه فراوانی و شدت عفونت کووید ۱۹ قبل و بعد از انجام واکسیناسیون در کارکنان و دستیاران بیمارستان کودکان بابل انجام شد.
روشها: این مطالعه به صورت مقطعی و به روش سرشماری بر روی کارکنان و دستیاران بیمارستان کودکان بابل از اسفند سال ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۰ انجام شد. تشخیص عفونت کووید ۱۹ با مثبت شدن آزمایش Reverse transcription-polymerase chain reaction (RT-PCR) قطعی میگردید. بر طبق دستورالعمل کشوری، سه دز واکسیناسیون علیه عفونت کووید ۱۹، در صورت تمایل برای کارکنان انجام میشد. سپس فراوانی ابتلا و شدت بیماری کووید ۱۹ ر قبل و بعد از واکسیناسیون مورد ارزیابی قرار گرفت. ۰۵/۰ > P به عنوان سطح معنیداری در نظر گرفته شد.
یافتهها: از مجموع ۳۷۱ نفر کارکنان و دستیاران، ۸۴ نفر (۷۶/۱۹ درصد) در طی مدت تحقیق به عفونت کووید ۱۹ مبتلا شدند که میانگین سنی آنان ۳۳/۹ ± ۰۶/۴۰ سال بود. فراوانی ابتلا به عفونت کووید ۱۹ قبل از انجام واکسیناسیون، ۹/۶۹ درصد و بعد از دریافت دزهای اول، دوم و سوم واکسن به ترتیب ۱/۳۰، ۵/۲۱ و ۳/۱۱ درصد بود. تفاوت معنیداری در شدت بیماری قبل و بعد از واکسیناسیون نوبت اول (۰۰۱/۰ > P) و دوم (۰۴۳/۰ = P) مشاهده شد، اما تفاوت معنیداری در شدت بیماری قبل و بعد از واکسیناسیون نوبت سوم وجود نداشت (۵۲۳/۰ = P).
نتیجهگیری: میزان ابتلا و شدت عفونت کووید ۱۹ بعد از دریافت واکسن کاهش یافت. بنابراین، انجام واکسیناسیون طبق دستورالعملهای استاندارد در کارکنان مراقبتهای بهداشتی توصیه میشود.
اطهر امید، مریم آویژگان،
دوره ۲۰، شماره ۳ - ( ۷-۱۴۰۳ )
چکیده
مقدمه: پاسخگویی اجتماعی و عدالت آموزشی، یکی از موضوعات مهم برنامه جامع عدالت، تعالی و بهرهوری در آموزش علوم پزشکی میباشد که بر مواجهه زودهنگام و آموزش در عرصههای مناسب جامعه تأکید میکند. هدف از انجام پژوهش حاضر، ارزشیابی مدل جدید ادغام آموزش جامعهنگر در دوره پزشکی عمومی بود.
روشها: این مطالعه ارزشیابی با مدل Context, input, process, and product (CIPP) در سال ۱۴۰۰ در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان انجام گردید. جامعه تحقیق شامل کلیه دانشجویانی بود که این دوره را گذراندهاند و نمونهگیری به صورت در دسترس انجام شد. ابزار جمعآوری دادهها، پرسشنامه محقق ساخته مدل ارزشیابی CIPP بود که پس از تأیید روایی و پایایی مورد استفاده قرار گرفت. دادهها در دو سطح آمار توصیفی شامل میانگین و انحراف معیار و آمار استنباطی شامل آزمون One-sample t و Paired t مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: برگزاری این دوره از نظر فراگیران ضروری بود (۶۳/۳ ± ۲۶/۶ از ۱۰). میانگین نمرات ارزشیابی در حیطه زمینه ۲/۱ ± ۹۷/۲، درونداد ۸۷/۰ ± ۹۶/۲، فرایند ۰۵/۱ ± ۰۵/۳ و برونداد ۱۹/۱ ± ۸۵/۲ از ۵ بود که تفاوت معنیداری با میزان متوسط نداشت. بیشترین میانگین در حیطه زمینه، «اهداف دوره با سایر دورهها همپوشانی نداشت» (۱۷/۱ ± ۲۴/۳). در حیطه درون داد، «همکاری کارکنان مراکز بهداشتی- درمانی در هر مرکز خدمات جامع سلامت آموزشی مناسب بود» (۱۸/۱ ± ۶۳/۳). در حیطه فرایند، «حضور فراگیران در مراکز خدمات جامع سلامت باعث اختلال در روند ارایه خدمات به مراجعان نمیشد» (۱۹/۱ ± ۲۷/۴) و در حیطه برونداد، «پس از اتمام دوره متوجه شدم شغل من فقط درمان بیماران نیست» (۳۹/۱ ± ۰۶/۳) گزارش گردید.
نتیجهگیری: واحدهای مورد پژوهش وضعیت هر چهار حیطه را متوسط ارزیابی کردند. طراحی دوره بالاتر از متوسط، اجرا و ارزیابی دوره در حد متوسط و بازنگری ضروری قلمداد شد. بر اساس نتایج به دست آمده، پیشنهاد میشود ارزشیابی به طور مستمر انجام گردد و اقداماتی در جهت اصلاح نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت صورت گیرد.
مائده رحیمی اسکندری، مریم عمیدی مظاهری، محمد جواد طراحی،
دوره ۲۰، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۰۳ )
چکیده
مقدمه: رفتارهای ارتقا دهنده سلامت به مجموعهای از رفتارهایی گفته میشود که افراد را توانمند میکند تا از سلامت خود و دیگر افراد جامعه مراقبت نمایند. با توجه به این که بسیاری از رفتارهای پرخطر در اوایل زندگی شکل میگیرد، پژوهش حاضر با هدف بررسی رفتارهای ارتقا دهنده سلامت در بین دانشآموزان پایه ششم ابتدایی شهر اصفهان در سال ۱۴۰۲ انجام گردید.
روشها: این مطالعه مقطعی با مشارکت ۲۰۱ دانشآموز دختر و پسر پایه ششم ابتدایی که به صورت تصادفی خوشهای دو مرحلهای انتخاب شدند، انجام گرفت. اطلاعات به وسیله پرسشنامه استاندارد رفتارهای ارتقا دهنده سلامت Walker (Health-Promoting Lifestyle Profile یا HPLP) و پرسشنامه ویژگیهای دموگرافیک جمعآوری شد. دادهها با استفاده از آزمونهای آماری توصیفی و استنباطی در نرمافزار SPSS موردتجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: میانگین نمره رفتارهای ارتقا دهنده سلامت، ۹۷/۱۸ ± ۳۳/۱۳۷ به دست آمد. بیشترین و کمترین میانگین کسب شده به ترتیب مربوط به ابعاد خودشکوفایی و مدیریت استرس با ۳۵/۴ ± ۸۹/۳۱ و ۱۲/۳ ± ۹۸/۱۲ بود. به طور کلی، ۵/۵ درصد از دانشآموزان در سطح خوب سلامتی، ۵/۷۳ درصد در سطح متوسط و ۷/۲۲ درصد از آنها در سطح نامطلوب سلامتی قرار داشتند. فقط در بعد خودشکوفایی بین دختران و پسران اختلاف معنیداری وجود داشت و در سایر ابعاد اختلاف معنیدار مشاهده نشد.
نتیجهگیری: تدوین برنامه آموزش رفتارهای ارتقای سلامت در این گروه سنی مورد نیاز است تا موجب ارتقای سلامت جسمی و روانی آنها گردد.
معصومه جباری، ریحانه زینلیان، مریم آریافر، آرزو حقیقیان رودسری، مینا باباشاهی،
دوره ۲۰، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۰۳ )
چکیده
مقدمه: هدف از انجام پژوهش حاضر، تحلیل و سنجش دیدگاهها و درک افراد مطلع در مورد راهکارهای بهبود مشکلات تغذیهای شایع در بیماران مبتلا به سرطان در قالب یک مطالعه کیفی بود.
روشها: ذینقشان اصلی در این تحقیق شامل پزشکان متخصص آنکولوژی، پرستاران بخش آنکولوژی و متخصصان تغذیه بودند. مصاحبههای فردی به روش نیمه ساختار یافته انجام شد و جمعآوری اطلاعات تا رسیدن به اشباع دادهها ادامه یافت. در نهایت، ۱۶ مشارکتکننده در مصاحبه شرکت نمودند.
یافتهها: شش طبقه اصلی در رابطه با راهکارهای بهبود وضعیت تغذیهای بیماران مبتلا به سرطان استخراج گردید که شامل «جایگاه مشاور تغذیه در تیم درمان و بخش آنکولوژی، درک اهمیت مدیریت بخش غذایی و تهیه و توزیع غذا، نقش آموزش در بهبود وضعیت تغذیهای بیماران، نقش راهگشای حامیان، پایش و ارزشیابی و جذب نیروی انسانی لازم» بود.
نتیجهگیری: راهکارهای بهبود مشکلات مرتبط با تغذیه در بیماران مبتلا به سرطان دارای ابعاد وسیعی میباشد. حل این مشکلات نیازمند تخصیص بودجه کافی، مشارکت مردمی (در قالب سازمانهای مردم نهاد و خیریه)، جذب نیروی انسانی، همکاری بینبخشی میان دانشگاههای علوم پزشکی، مراکز بهداشتی- درمانی و بیمارستانها و مدیریت جامع و مبتنی بر شواهد سلامت در سطح ملی است.